نازلی
نازلی

نازلی

نه مثل قبل

دیگه هیچی برای من مثل قبل نمی شه.یه زمانی کارکردن برام خیلی مهم بود اینکه بخوام تو شغلم یکی از بهترین ها باشم  تا چشم خیلی ها کور شه. 


اما یه وقتی اومد که دیگه سابق ها منو راضی نمی کرد نم یدونم چی توی من اتفاق افتاد که دیگه شرایط موجود رو نم یتونستم تحمل کنم زدم و هر چی رو که سالها براش زحمت کشیدم خراب کردم .


نمی دونم چی باعث شد با خودم و کارم این کارو بکنم اما دروغ نگنم میدونم چی باعث شد.


درست از زمانی که فهمیدم ادامه راه یک رابطه بی فایدس اونو خراب کردم و اون رو زبود که به جای یکی دیگه خودم نابود شدم.


اگه تا دیروزش زندگی برام رنگ و بوی دیگه میداد اما بعد از اون دیگه هیچی برام مهم نبود حتی شغلی که داشتم هم برام اهمیت نداشت دیگه هیچی بهم انگیزه ای برای ادامه نمی داد حس می کردم دیگه چیزی وجود نداره که بخوام براش زندگی کنم و یا به لحظه هام معنی بده اون موقع بود که خط کشیدم رو همه چی خودم و خودمو منزوی کردم .


و انزوا رو خدا می دو نه تا کی می خوام ادامه بدم دیگه حوصله هیچ کس رو نداشتم به گوشی هیچ کس جواب نمی دادم تا اینکه به اینجا برسم که یه هو از جلوی دید همه ناپدید شم و نم یدونم کجا اما خودم و گم کنم .


حالا دیگه خیلی وقته که این روزها طی می شه و به این وضعیت عادت کردم .دیگه با دیگران بودن و بیرون رفتن و گردش برام معنی نداره.

یه پیله دور خدم تنیدم که خودم دارم توش خفه می شم .


اصلا دست خودم نیست.


دیگه کم آوردم دیگه برام تعریف و تمجیدای دیگران مهم نیست .


همه چیز از اون روزی شروع شد که فکر می کردم خوشبخترین دختر روی زمینم .


اما روزی طول نکشید که همه چیز تموم شد.


گاهی اوقات آدم اینقدر به خودش و تنهاییش عادت می کنه که با اون راحته.

نظرات 3 + ارسال نظر
دل ارا سه‌شنبه 31 تیر 1393 ساعت 16:23 http://www.delaraanevesht.blogsky.com

سلام
ممنونم دوست عزیز بابت پیامی که برام گذاشتی
دوست داشتم در قسمت نطظرات بود تا میتونستم تائیدش کنم
از اشناییت خوشحالم

خدایا آنقدر خرابم که هیچ مرهمی آرامم نمیکند.مرا در آغوش خود بگیر،دلم آرامشی خدایی میخواهد…

نادم پنج‌شنبه 12 تیر 1393 ساعت 21:12 http://aziiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiizam.blogsky.com

چه دل قشنگی داری تو... چقدر به سادگی دلت حسودیم می شه

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.